سخن از چيستي وحي و چگونگي ارتباط خداوند سبحان با پيامبران از ديرباز مورد پژوهش و پرسش بسياري بوده است و كليدي ترين بحث در زمينه قرآن مجيد نيز درباره وحي ميباشد به ويژه كه ساختار وحياني قرآن مجيد، از امتيازات بي بديل آن به شمار ميرود امّا برخي انديشمندان مباحث قرآني و كلام جديد در تبيين و تحليل ساختار وحياني قرآن، متفاوت با عمده قرآن شناسان و تفسير پژوهان گام برداشتهاند كه موجب پديداري نگاهيبشري به وحي گرديده و بر اين باور تاكيد كرده اند كه الفاظ و تنظيم عبارات قرآن، وحياني و الهي نميباشد بلكه معاني آن بر قلب پيامبراكرم(ص) القاء شده و آن حضرت(ص)، خود آنها را در قالب الفاظ در آورده است.
از آغاز نزول قرآن بر پيامبر اكرم(ص) تا امروز، مسأله وحياني بودن قرآن مورد توجه و تأكيد دين باوران بوده است امّا مخالفان و منكران آن حضرت پديده وحي را نپذيرفته، آن را بافتههاي ذهني پيامبر و يا القاءات ديگران بر شمردهاند.
برخي انديشمندان مسلمان معاصر نيز پديده وحي را تجربه نبوي با تجربه ديني بر شمرده اند و تلاش كرده اند تا قرآن را از كلام الهي به كلام بشري تقليل دهند و الفاظ قرآن را بافته پيامبراكرم(ص) از يافتههاي قلبي اش بنگارند. در اين نوشتار تلاش بر آن است تا با ارائه تعريف روشني از وحي و اقسام آن در قرآن، به استدلال درباره ساختار وحياني قرآن مجيد پرداخته شود و پس از معناشناسي وحي و انواع آن در قرآن به تبيين ساختار وحياني قرآن و ادله موافقان و مخالفان پرداخته شود.
واژه شناسان، وحي را به معاني مختلف نقل كرده اند. برخي آورده اند كه وحي به معناي اشاره تند و سريع است و گاهي وحي در سخن بر سبيل رمز و كنايه به كار ميرود و زماني نيز به صدايي بدون تركيب و با اشاره به بعضي اعضاي بدن يا به نوشتن ميباشد.1
در مقاييس اللغۀ نيز وحي به معناي القاي علم پنهاني آمده است و به اشاره و كتاب و نامه و هر آنچه كه به غير القاء ميشود تا او را آگاه سازند وحي گفته ميشود.2
مصطفوي، وحي را القاي امري در باطن ديگري دانسته است چه اين القاء تكويني باشد چه با وارد نمودن در قلب و نيز اين امر چه از علم يا ايمان يا نور و وسوسه و... بوده باشد و دريافت كننده آن انسان يا فرشته يا غير اين دو باشد و چه اينكه با واسطه يا بدون واسطه بوده باشد. به هر حال وحي موجب علم و يقين است.3
برخي معناي وحي را اعلام، گفتهاند يعني مطلبي پنهاني و سريع به كسي اعلام شود يا به نوشته يا سخن و يا اشاره در حال خواب يا بيداري كه به تعبير "محمد رشيد رضا" معاني مختلف وحي در دو چير اشتراك دارند: يكي آگاهي پنهاني و ديگري فوريت.4
واژه وحي و مشتقات آن حدود 86 بار در قرآن به كار رفته است كه معاني آن يكسان و يك گونه نيست امّا تفسيرشناسان در بيان وحي در قرآن، به چندين معنا اشاره نمودهاند:
اين معنا كه مطابق با معناي لغوي اين واژه است در بيان داستان زكريا(ع) هنگامي كه بشارت تولد يحيي را گرفته، آمده است."فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا"5 او از محراب عبادتش به سوي مردم بيرون آمد و با اشاره به آنان گفت: به شكرانه اين موهبت صبح و شام خدا را تسبيح كنيد.
موجودات اعم از جماد، نبات و حيوان از هدايت غريزي و فطري الهي كه از اسرار طبيعت به شمار ميآيد و اثر شگفت آن آشكار ولي منشاء و مبداء آن از نگاه مردم پنهان است بهرهمندند. در قرآن كريم وحي به اين معنا آمده است: "وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا"6 و نيز زندگي اسرارآميز زنبورعسل از چنين هدايتي برخوردار است: "و َأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ"7 پروردگارت به زنبورعسل وحي(الهام غريزي) نمود كه از كوه و درخت و داربستهايي كه مردم ميسازند خانههايي درست كن.. اين غريزه و شعور باطني فطري است كه خداوند در درون زنبور عسل قرار داده تا او را در مسير تكامل قرار دهد و به آن واژة وحي را اطلاق كرد.
فرشتگان نيز دريافت كننده وحي الهي هستند تا آنان سريع و به فوريت فرمان الهي را اجرا نمايند "إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا..."8 هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان وحي فرمود: من با شما هستم، پس مردمي را كه ايمان آوردند ثابت قدم بداريد.
فرشته امين وحي - حضرت جبرائيل(ع) - همان چيزي را كه خداوند به وي وحي ميفرمود به پيامبراكرم(ص) ميرساند و آيه "فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى"9 ميتواند ناظر به همين معنا بوده باشد و مفهوم وحي در اين آيه با مدلول تنزيل در آيه "وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ*نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ؛10 قرآن فرودآورده پروردگار جهانيان است كه روح الامين(فرشته وحي) آن را بر دل تو فرود آورده تا از بيم دهندگان باشي." در بحث وحي، بايستي به واژه نزول قرآن كه حدود 260 مرتبه در قرآن تكرار شده است توجه داشت.
بنابراين تجزيه و تحليل وحي در قرآن نميتواند تنها مبتني بر واژه وحي و مشتقات آن باشد بلكه بايد در تحليل وحي از واژههايي مانند نزول قرآن نيز بهره گرفت.
وسوسه كردن شيطان در تعبير قرآن با واژه وحي نيز آمده است. يعني شيطان شبهات و حيلههاي فريبنده خود را از ارادههاي پنهاني و سريع و مرموز وارد دل بيماردلان مينمايد و از طريق انسانهاي وسوسه زده به درون انسانهاي ديگر و جامعه راه ميدهد. "إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ..؛11 شيطانها سخت دوستان خود را وسوسه ميكنند تا با شما ستيزه كنند." و "وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا...؛12 به اين گونه براي هر پيامبري دشمني از شيطانهاي انسي و جني برگماشتيم بعضي از آنها به بعضي براي فريب يكديگر سخنان آراسته القاء ميكنند."
بيشترين انحرافات اجتماعي و اخلاقي از وسوسههاي شيطاني در انديشه و روان دانشمندان غفلت زده و دنيا مدار در جامعه پديد ميآيد و بسياري از آن انحرفات با پوشش و لباس دين و اصلاح گري ديني نمايان ميشود و به واسطه القاءات شيطاني بسياري از عالمان غير مهذّب، راه را بر پيشوايان حق و رهبران صراط الهي بستهاند. و حتي برخي چنان غافل از گمراهي خويشند كه هدايت شدگان را گمراه ميپندارند و گروهي گمراه اغوا شده و جاهل تر فريب سخنان زيبايشان را خورده در مسير شيطان رهسپار ميشوند.
گاهي انسان پيامي دريافت ميكند كه منشاء آن را نميداند ـ به خصوص در تنگناهاي زندگي ـ آنگاه احساس ميكند درخششي در دل او پديد آمده كه راه را به او مينماياند و او را از تنگنا بيرون ميآورد، اين پيامهاي راهگشا، همان سروش و الهام غيبي است كه از عنايات پروردگار به ياري انسان آمده و در قرآن، به وحي تعبير شده است. "وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ؛13 به مادر موسي الهام نموديم كه او را شيرده و چون بيمناك شدي او را در دريا(نيل) بينداز و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو باز ميگردانيم."
"وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي...؛14 به حواريون حضرت عيسي(ع) الهام كرديم كه به من و پيامبرم ايمان آوريد."
قرآن كريم اين الهام و اعلام پنهاني به مادر موسي و حواريون را وحي خوانده است و بي ترديد مادر موسي پيامبر نبوده است تا از وحي پيامبران برخوردار باشد. اين موارد غير از وحي به پيامبران است كه در قرآن فراوان بيان شده و گونههاي مختلفي دارد.
اعتقاد به وحي الهي به پيامبران در همه اديان الهي سابقهاي ديرينه دارد حتي زرتشتيان نيز سروش ايزدي و پيام آور الهي داشتهاند... گذشته از تأئيد قرآن مجيد، در كتب رسمي يهود و نصارا نيز وحي الهي مورد استناد انبياء ميباشد در بسياري از موارد در عهد عتيق(تورات) از نزول الهام و وحي الهي به "نزول روح خدا" تعبير شده است. كلمه وحي بارها در تورات آمده است. گاهي پيامبري مستقيم و بدون واسطه دعوت به نبوت ميشود و بدون اينكه فرشتهاي در ميان باشد كلام الهي را ميشنود و گاهي نيز وحي با واسطه است. به هر حال اين روح خداوند است كه به وسيله نبي، متكلم شده و كلام خدا بر زبان او جاري ميگردد. در اين حال نبي چيزي جز دهان بازگويندة كلام الهي نيست.15
سخن گفتن خداوند با پيامبران در قرآن به سه صورت بيان شده است: "وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ؛16 و هيچ بشري را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز از راه وحي يا از فراسوي حجاب يا فرستادهاي بفرستد پس به اذن او هر چه بخواهد وحي ميكند..."
علامه طباطبايي، وحي به پيامبران راچنين بيان كرده است : "سخن گفتن خداوند با بندگانش به يكي از اين سه روش است، 1. به وسيله وحي 2. از پس پرده و حجاب 3. يا به وسيله ارسال رسول كه به اذن خود هر چه بخواهد به او وحي ميكند و آنچه كه از ناحيه خداي تعالي به آن جناب وحي شده، قبل از وحي در نفس آن جناب سابقه نداشته يعني آن حضرت به هيچ يك از معارفي كه به وي وحي شده قبلاً آگاهي نداشت و اين وحي نوري است الهي و خداوند هر يك از بندگان خود را بخواهد به اين هدايت اختصاص ميدهد و او را مورد وحي خود قرار ميدهد... عطف سه قسم از تكلم خدا با بشر آشكار ميسازد كه اين سه قسم با هم فرق دارند زيرا دو قسم اخير، يكي مقيد به حجاب و ديگري مقيد به فرستادن رسول است ولي قسم نخست هيچ قيدي ندارد ظاهر اين مقابله آن است كه مراد از قسم اول تكلم پنهاني است، تكلمي كه در آن هيچ واسطهاي بين خدا و طرف مقابلش نيست...".17
اين نوع وحي، شاخصه نبوت است كه به تعبير آيت الله معرفت "وحي رسالي" گفته شده است.18 و به وحي مستقيم(القاي مستقيم و بدون واسطه بر قلب پيامبر) و خلق صوت(با رسيدن وحي به گوش پيامبر به گونهاي كه كسي جز او نشنود. وحي بر حضرت موسي در كوه طور و بر پيامبر اكرم(ص) در شب معراج اين گونه انجام گرفت) و القاي وحي به وسيله فرشته(كه جبرائيل پيام الهي را بر روان پيامبر(ص) ميآورد) گفته ميشود.
اين نكته را بايد توجه كرد كه اصل معناي لغوي وحي، اشاره سريع و نهاني است كه در تمام معاني وحي در قرآن راه دارد و رابطه نهاني خداوند با برگزيدگان او وحي نام دارد و اين رابطه منحصر به انزال كتب بر انبياء نيست بلكه ميتواند به سه صورت فوق بوده باشد.19
وحي در زبان قرآن آن است كه خداوند سبحان، پيامبران برگزيده اش را به آنچه كه براي انواع هدايتها و دانش براي آگاهي مردمان است آگاه كند ليكن به روشي راز آلود و پنهاني و از راههاي خارق العاده،20 اما حقيقت وحي امري است كه از دسترس انديشه بشري به دور مانده است و بشر با اندك يافتههاي علمي و جستههاي خويش بدون همراهي با راسخان در دانش و استواران در دين كمترين بهرهاي از آن به دست نخواهد آورد.
سخن گفتن از حقيقت وحي، از ديرباز مورد توجه و پژوهش انديشمندان بوده است، در اين كه وحي بر پيامبران از جانب خداوند ميشده است حقيقتي است كه دين باوران و مؤمنان همه امتها به آن اعتقاد داشته و دارند اما در تحليل چيستي حقيقت وحي، برخي دچار انحراف شده و وحياني بودن قرآن را با اموري مادي و طبيعي سنجيدهاند و با دريافت سخن و كلام الهي و باز گفتن آن با همان الفاظ و واژگان و همان ادبيات ترديد كرده اند. شايد اين نگاه بر آمده از رويكرد به وحي در مسيحيت بوده باشد چرا كه وحي مسيحي ميان عنصري بشري و الهي جمع ميشود؛ يعني الهامهاي الهي لباس بشري ميپوشد تا مفهومش به مردم ابلاغ شود.21 به تعبيري ديگر فرق ميان تلقّي مفهوم وحي در اسلام و مسيحيت اين است كه تجسم مفهوم وحي از نظر مسلمانان در يك كتاب ـ قرآن ـ و در نظر مسيحيان در يك فرد(= مسيح) است.22
انگاره انديشمندان مسلمان درباره پديده وحي قرآن اين است كه قرآن مجيد به لفظ، عين سخن خداست كه به وسيله يكي از ملائكه مقرب به پيامبر اكرم(ص) فرستاده شده است.23 و ما كه از اين موهبت(تلقّي وحي) بي بهره هستيم، و به عبارتي ديگر آن را نچشيده ايم حقيقت آن برايمان مجهول است تنها برخي از آثار آن كه از آن جمله قرآن مجيد ميباشد و پارهاي از اوصاف آن كه از راه نبوت به ما رسيده را ديده و شنيدهايم با اين همه نميتوان گفت كه اوصاف آن همان است كه به ما رسيده زيرا ممكن است اوصاف و خواص و شعبههاي ديگري هم داشته باشد كه براي ما شرح داده نشده است.24
اما خاستگاه وحي از عقل و باطن انسان و انديشه و نبوغ نيست و از آگاهيهاي حواس انساني به دست نميآيد. "اين شعور مرموز، از جهاني ماوراي عقل و باطن انسان و انديشه و نبوغ است گرچه ضمير مخفي و شعور ناآگاه در جاي خود درست است ولي راه نبوت و وحي يك راه فكري، نبوغي و اكتسابي نيست بلكه موهبتي است خدادادي."25
اما برخي از دانشمندان وحي را زاييده نبوغ دانسته و گفتهاند: وحي همان تراوش وجدان مخفي و تجلي شعور باطن پيامبران است بنابراين فرشتهاي در كار نيست و پيامبر(ص) از جانب خدا مأمور نميباشد. آنچه پيامبران با نام وحي عرضه كردهاند انعكاس افكار دروني آنان است. پيامبران مرداني خيرانديش و اصلاح طلب بودهاند كه خيرانديشي درونشان به صورت وحي و گاه به صورت ملك تجسم يافته و گمان بردهاند كه از جايگاهي ديگر بر آنان الهام شده است و به اين سبب برخي نادرستيها كه در گفتهها و نوشتههاي آنان يافت ميشود بديهي و طبيعي است زيرا ساختار فكري و انديشه چنين مرداني مولود محيط و جو حاكم بر افكار و عقايد مردم آن زمان است. از همين روي در گفتارشان برخي باورهاي زمان خويش را آورده اند كه سپس نادرستي آن ثابت شده است و گرنه خداوند، اعلي و اشرف از آن است كه نادرستيهايي در سخنش يافت شود.26
برخي نيز وحي را فعاليت عقل الوهي در نفس و عقل قدسي بشري پيامبر دانستهاند. بنابراين عقيده، نبوت يك ملكه خاص نظير ساير قواي بشري است كه به هنگام اقتضاي وقت و محيط شكوفا ميشود چنانچه ميوه و گل درختان به موقع خويش ميشكفد و ميرسد، ... پيامبر وحي را مستقيماً از خداوند دريافت ميكند و جبرئيل در واقع جلوه مجازي و كنايي قوه يا ملكه پيامبري است، وحي چيزي نيست كه از بيرون به پيامبر برسد بلكه همان فعاليت عقل الوهي در نفس و عقل قدسي بشري اوست." وحي آن را گويند كه از خدا به پيغمبر القا ميشود و اما چگونه القا ميشود؟ شرحي كه مفسرين گذشته در بيان آن نگاشته اند قابل قبول نيست زيرا آنان خدا و رسول را مانند سلطان و وزير و وحي را به مثابه كلام يا حكم و يا پيغامي تصور نموده اند كه به وزيرش ابلاغ ميكند و نيز جبرييل را فرشتهاي مجسم كه يك نفر ايلچي يا پيغام رسان بين پادشاه كه خدا باشد و وزير يعني رسول او قرار داده اند."27 و " بايد دانست كه رابطه بين خدا و شخص نبي همين ملكه قدسي نبوت است كه آنرا ناموس اكبر و به اصطلاح شرع جبراييل مينامند...بر چنين قلبي واردات و حالاتي ميگذرد آن هم به مقتضاي فطرت انساني و تمام آن پايبند قانون لا يتخلف و ناموس فطرتي ميباشد كه خدا در انسان قرار داده است او كلام نفسي خود را به گونهاي با گوشهاي ظاهري ميشنود كه گويي كسي با او سخن ميگويد و با چشمان ظاهري به گونهاي خود را مشاهده ميكند مثل اين كه كسي روبروي او ايستاده است. "28
معمّربن عباد السلمي(228 ه( معتقد بود قرآن يك اثر ساخته انسان است و به اين معنا الهي است كه پيامبري كه آن را پديد آورده، از طرفي داراي اين موهبت بوده است كه قدرت ايجاد كردن آن را داشته باشد... كلام خدا تنها به معني قابليتي است كه خدا به پيامبر خود ارزاني داشته است تا اراده خدا را با الفاظ بيان كند...29
نصرحامد ابوزيد(متولد 1943 م) متفكر نوانديش از نقد ادبي فراتر رفته و بيمحابا پا به عرصه نقد فلسفي جامعه شناسانه، روانشناسانه و تاويل گرانه نهاده كه پارهاي از نظريات قرآنپژوهي كم سابقه و بي پروايش در سالهاي 1992 تا 1996 سبب جنجال بسيار در مصر و سرانجام صدور حكم ارتداد وي از سوي جامعۀالازهر گرديد. آراي قرآني ابوزيد را چنانكه خود وي اشاره كرده است30 بايد در حلقه مكتب ادبي در تفسير و ادامه كار امين الخولي استاد دانشگاه قاهره و قرآن پژوه مصري داشت كه با همكاري چند تن از همفكرانش مكتب تفسيري زبان شناسانه قرآن را پي ريزي كرد و اگر چه آثار او در عين نوظهوري از ارتدكسي(مذهب اعتقادات رسمي) مسلماني، چندان دور نشد ولي با نقد ادبي بي پروا، شاگرداني چون نصر حامد ابوزيد را پرورش داد. عمده ترين نظرات ابوزيد را ميتوان به اين ترتيب برشمرد :1. قرآن اساسا اثري ادبي و هنري است نه كتاب فقه و تاريخ و... 2. قرآن متني زباني است و ويژگيهاي ديگر متون زباني در آن وجود دارد 3. نص قرآن مانند هر متن ديگري در فرهنگ و واقعيتهاي اجتماعي خاص خود شكل ميگيرد و از اين جهت قرآن خود محصولي فرهنگي است.4. تاريخمندي نصّ قرآني از آنجا كه كتاب خداوند مانند هر متن ديگري به زبان بشري تدوين شده است و زبان، اساسي ترين و محوري ترين نماد فرهنگ يك ملت است. قرآن كريم پيوند آشكاري با زبان و فرهنگ و باورهاي عصر خود دارد.31 او قرآن را متني تاريخي، فرهنگ مند و متأثر از زمانه و زمينه نزول تدريجي آن ميشمارد.
از روشنفكران ايراني كه در ساختار وحياني قرآن ترديد روا داشته و آن را برآمده از الفاظ پيامبر و متأثر از زمانه نزول دانسته و حتي فراتر از آن وجود خطا را در آن ادعا كرده اند دكتر عبدالكريم سروش ميباشد كه علاوه بر كتاب بسط تجربه نبوي، در مصاحبه با آقاي هوبينگ، از بسياري از اصلاح گران تندروي مسلمان پيشتر ميرود. مدعّاي اصلي وي اين است كه تمام معرفتهاي بشري و استنباطهاي انساني از دين، تاريخي است و خطا پذيرند و قرآن نه تنها محصول شرايط تاريخي خاصّي است كه در بستر آن شكل گرفته بلكه برآمده از ذهن حضرت محمّد(ص) و تمام محدوديتهاي بشري او نيز هست. سروش مدّعي است كه قرآن آفريده محمد(ص) است، پيامبر به نحوي آفريننده وحي است آنچه او از خدا دريافت ميكند مضمون وحي است.. اين وحي بي صورت است و وظيفه شخصي پيامبر اين است كه به اين مضمون بي صورت، صورتي ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد...
شخصيت او نيز نقش مهمي در شكل دادن به اين متن ايفاء ميكند.. از ديدگاه سنتي در وحي خطا راه ندارد اما امروزه مفسّران فكر ميكنند وحي در مسائل صرفاً ديني مانند صفات خداوند و حيات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذير نيست، آنها ميپذيرند كه وحي ميتواند در مسايلي كه به اين جهان و جامعه انساني مربوط ميشوند اشتباه كند. چون پيامبر به سطح دانش مردم زمان خويش فرود آمده است و به زبان خويش با آنها سخن گفته است اما من ديدگاه ديگري دارم، من فكر نميكنم كه پيامبر به زبان قوم خويش سخن گفته است در حالي كه خود دانش و معرفت ديگري داشته است او حقيقتاً به آنچه ميگفته باور داشته است اين زبان و دانش خود او بود و فكر نميكنم دانش او از دانش مردم هم عصرش درباره زمين، كيهان و ژنتيك انسانها بيشتر بوده است.32
آنچه از مجموع ادعاهاي برخي انديشمندان مسلمان معاصر به دست ميآيد اين است كه آنان در ساختار وحياني قرآن ترديد كردهاند و الفاظ آن را عين كلام الهي نميدانند و ديگر اينكه برخي پيامبري را خير انديشي دروني پيامبران بر شمرده اند كه انعكاس افكار دروني آنان به صورت وحي و گاه به صورت فرشته تجسم يافته است.
در پاسخ به سخنان طرح شده درباره ساختار وحياني قرآن به نكات متعددي ميتوان استدلال نمود كه برخي از ان موارد عبارتند از:
1. رويكرد به وحي در الهيات مسيحي(نگرش الهيات جديد پروتستان)، از سنخ تجربه ديني است و همانگونه كه اشارت رفت وحي در اين نگاه بر محور شخص مسيح تكيه دارد اما در اسلام و حتي يهود، وحي يك حقيقت كلامي است. در اسلام به قرآن، كلام الله اطلاق ميشود. و اعتقاد فقيهان و متكلمان و مفسّران اسلامي بر ساختار وحياني قرآن در لفظ و معنا استوار است و آن را صرفاً كلام خدا ميدانند و هرگز در توان پيامبر و هيچ جن و انسي نيست كه مانند آن را بياورد و چنان سخن معجزه آسايي بيان نمايد. امّا به نظر ميرسد سخن آن گروه از انديشمندان برآمده از نگرش مسيحي به وحي بوده باشد.
2. با بررسي ادعاهاي پيشگفته به روشني ناسازگاري آنها با قرآن مشاهده ميشود و تمام ادله و شواهد قرآني مخالف اين ادعاهاست و صراحت آيات به گونهاي است كه جايي براي تأويل باقي نميگذارد. برخي از اين آيات وحي را به خدا نسبت ميدهند و بر فعل خدا تاكيد دارند و در برخي نزول فرشته امين وحي، آيات را نازل ميفرمود. هر چند در ادّعاي سر سيد احمدخان و محمد فريد وجدي و سروش، فرشته، ساخته تخيل پيامبر(ص) بود و با اين نگاه وجود فرشته وحي نيز تكذيب شده و ساخته و بافته ذهن پيامبر ميشود در حالي كه مفسران و قرآن پژوهان بر نزول وحي با واسطه فرشته امين وحي در بسياري از موارد تأكيد دارند و كتابهاي روايي ما سرشار از روايات مستند در اين زمينه است كه هم ترديد در آن را ناممكن ميسازد و هم احتمال بر ساختگي وجعلي بودن آن را منتفي مينمايد.
اما برخي آيات تصريح كننده بر ساختار وحياني قرآن:
"إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قرآنا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛33 ما آن را قرآني عربي نازل كرديم باشد كه بينديشيد."؛ "تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ * إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ"34؛ "إِنَّا جَعَلْنَاهُ قرآنا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ"35؛ "وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا..."36؛ "وَإِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ * بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ"37
آيات فوق(و بسياري از آيات ديگر) بر وحياني بودن قرآن، كلام الله بودن آن، نزول از جانب پروردگار، نزول با واسطه فرشته امين وحي و نزول عربي آيات جهت انديشيدن در آن تاكيد دارد و حتي عربي بودن آن نيز از كلام الله بودن آن حكايت دارد چرا كه صراحت دارد ساختار لفظي قرآن نيز با دست وحي انجام گرفته است."38 به تعبيري ديگر "قرآن كريم نه تنها كلام الهي است بلكه تكلم الهي نيز ميباشد و هم اكنون خداوند است كه با ما سخن ميگويد. اگر خداي سبحان قرآن را كلام خود معرفي ميكند "حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ"39 ظاهر اين كريمه آن است كه هم اكنون متكلم آن خداي سبحان است. وقتي ميتوان از اين ظاهر اعراض كرد كه دليل عقلي يا نقلي قطعي بر خلاف آن داشته باشيم كه چنين قرينهاي در اين مقام وجود ندارد.40
3. معجزه بودن قرآن و ناتواني انس و جن در آوردن همانند آن يا همانند بخش كوتاهي از آن خود گواه روشني بر اعجاز لفظي و معنوي آن دارد و چون پيامبر اكرم(ص) خود انساني همانند ديگر انسانهاست پس در آوردن تمام يا پارهاي از آن ناتوان است و آيات تحدي بيانگر آن است "ُقلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقرآن لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا"41 و يا "وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ"42 و يا "أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ..."43
اگر حضرت محمد(ص)، آفريننده قرآن بوده است، ديگر انسانها در آوردن مانند اين كتاب ناتوان نبودهاند و بهترين راه مقابله و مبارزه با دعوت پيامبر اكرم(ص) آوردن چند سوره همانند قرآن بوده است چرا كه در ميان عرب نام آوراني در بلاغت و فصاحت بوده اند اما هيچ كدام را ياراي مبارزه با كلام الله نبوده است.44 و هيچ عربي نميتوانست در مقابل آن راهي جز آن در پيش گيرد كه اعتراف كند ان بيان از نوع گفتههاي بشر نيست.45
نگارش كتابهاي متعدد در اعجاز قرآن كه عمده تاكيد در اعجاز لفظي و بياني قرآن دارند در ميان قرآن پژوهان از سدههاي نخست تا امروز خودگواهي ديگر بر حقانيت معجزه بودن قرآن و ناتواني مخالفان و منكران در آوردن مانند آن است و بر كلام الله بودن و ساختار وحياني آن تاكيد دارد.46
علامه طباطبايي به صراحت نسبت به معجزه بودن قرآن و اينكه از جانب خداوند و به علم الهي نازل شده اشاره ميكند.47
4. واژههايي چون قرائت، تلاوت و ترتيل كه براي قرآن در قرآن به كار رفته است خود گوياي اين است كه آنچه خوانده ميشود از ديگران است. قرائت از نظر لغت بازگو كردن عبارت و الفاظي است كه ديگري تنظيم كرده باشد و اگر الفاظ و عبارات از خود او باشد واژه قرائت به كار نميرود، همين گونه است تلاوت. لذا فقها گفته اند قرائت عبارت است از حكايت لفظ در مقابل تكلم كه عبارت است از حكايت معنا. قرائت حكايت نثري است كه الفاظ و عبارات آن قبلاً تنظيم شده است و تكلم انشاي معناست با الفاظ و عباراتي كه خود تنظيم ميكند.48
با توجه به اينكه پيامبر اكرم(ص) مأمور به قرائت و تلاوت قرآن كريم بود "اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ"49 "وَقرآنا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلا"50 "فَإِذَا قَرَأْتَ الْقرآن فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ"51، "وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ..."52، "تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ..."53 تصريح آيات قرآن بر اينكه ساختار الفاظ و عبارات و معاني قرآن از جانب خداوند است و پيامبر آن را صرفاً تلاوت ميكند و از خود چيزي به آن نميافزايد و به تعبيري با توجه به واژگان تلاوت و قرائت در قرآن استفاده ميشود كه "اين كتاب شريف با همين الفاظ خاص بر پيامبر اكرم(ص) نازل شده باشد"54 معلوم ميشود كه الفاظ و عبارات قرآن نميتواند از پيامبر باشد زيرا پيامبر آن را قرائت يا تلاوت ميفرمود.
5. با دقت در مفاهيم بلند آيات قرآن ميتوان به روشني دريافت كه قرآن كتابي فرا تاريخي است و توجه به شرايط و نيازهاي عصر نزول و به كار بردن تمثيلات و تشبيهات و فنون ادبيات عرب و بيان پيامهاي متناسب با سطح درك مردم، قرآن را محدود و محصور در فرهنگ زمانه نزول و شخص پيامبر اكرم(ص) نساخته است بلكه خداوند براي ايجاد ارتباط و رعايت سطح خرد ورزي مخاطبان و تأمل و ژرف انديشي آنان از كلمات و واژگاني در ابلاغ پيامهاي خود بهره جست كه بدون انفصال و جدايي از زمانه نزول، به زيباترين وجه ممكن جاودانگي و استقلال از سياق عصر نزول حفظ شود. اما به آن معنا نيست كه پيامبر پيامهاي الهي را با الفاظ خود و مطابق با انديشه خويش و متناسب با فرهنگ عرب ساخته باشد بلكه خداوند سبحان در آيات متعدد اشاره ميكند كه حتي برخي از وقايع تاريخي را خبر ندارد، برخي از داستانهاي گذشتگان كه به نوع نادرست و خلاف واقع در ميان مردمان شهرت داشت تصحيح شده و در برخي به صراحت از عدم آگاهي پيامبر(ص) و مردم آن زمان از پارهاي از داستانها خبر ميدهد.
"تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا..."55
پس نزول قرآن به زبان عربي علاوه بر گستردگي معاني زيباي سخن در آن توجه داشتن به زبان قوم ميباشد تا بيشترين تأثير را در مخاطبان بگذارد. "وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ..."56 و روايات ما نيز بر عدم محدود بودن قرآن در لباس زمان و مكان تاكيد دارد و اگر بخشي از آداب و سنتهاي جاهلي در اسلام تائيد يا تصحيح شد نه به خاطر عرفي بودن و محدود به فرهنگ زمانه بودن قرآن است بلكه تائيدي است بر اينكه اين آداب، جزيي از شريعت آسماني گذشته بوده كه بر انبياي گذشته نازل شده بود.
6. سبك نقل قول مستقيم در بيش از 60 سوره با فراواني 314 مرتبه تكرار واژه "قل" خود گواهي ديگر بر وحياني بودن ساختار قرآن كريم است. غير از آنكه پيامبر اكرم(ص) توان تغيير در الفاظ قرآن را ندارد و موظف به بيان هر آنچه نازل ميشود بدون كاستي يا فزوني در آن است، حتي مكلف است كه واژه "قل" را در بيان آيات ذكر نمايد. چگونه ميتوان مدعي شد كه ساختار قرآن از پيامبر(ص) است در حاليكه حتي در يك آيه از آن پيامبر اكرم(ص) چنين ادعايي را ابراز نكرده است و چگونه ميتوان اين ظلم را روا داشت در صورتي كه آن حضرت كمترين دخالت را در الفاظ نداشته است و حتي چگونه پيامبر"قل"هايي را در قرآن خطاب به خودش ساخته و پرداخته است در حاليكه خودش از آن خبر ندارد.
پارهاي از موارد كه سئوالي از حضرتش ميشد و حضرت درخواست وحي ميكرده تا پاسخ سئوال را بگيرد ولي وحي نميآمد و يا انتظار وحي نداشته، اما وحي نازل ميشده است و به همان الفاظ نازل شده كه گوياي سخن خداست موظف به بيان آيات بوده است.به بيان زيباي ملاي رومي :
تا كه" ما ينطق" محمد "عن هوي"
"ان هو الا" بوحي احتوي
زين سبب" قل" گفته دريا بود
گرچه نطق احمدي گويا بود
گر چه قرآن از لب پيغمبر است
هر كه گويد حق نگفت او كافر است
لوح محفوظ است او را پيشوا
از چه محفوظ است محفوظ از خطا
ني نجوم ست و نه رمل ست و نه خواب
وحي حق و الله اعلم بالصواب57
7. تفاوت آيات قرآن كريم با احاديث قدسي و نبوي در ميان انديشمندان و مفسّران و محدثّان در طول تاريخ در ادبيات، قدسيت و اعتبار احكام، تماس با آنها و بالاخره در تحدّي و اعجاز در آنها خود گوياي آن است كه اولا ميان آيات قرآن كريم و احاديث قدسي و نبوي در صدور آن اختلاف وجود دارد كه صدور الفاظ و مفاهيم و معاني در آيات قرآن از خداوند بدون دخالت شخص نبي مكرّم اسلام(ص) است در حالي كه در احاديث قدسي معاني و مفاهيم از خداوند بر جان پيامبر القا ميشود ولي آن نبي مكرّم، آن را به الفاظ خود بيان ميدارد و آن الفاظ را نه معجزه ميخواند و نه ادبيات آن را از خداوند ميداند، ثانياً منكر قرآن در نگاه دين باوران و عالمان ديني كافر به شمار ميرود و احكام منكر ضروري دين بر او جاري ميشود در حالي كه منكر احاديث قدسي چنين حكم و عنواني را ندارد، ثالثاً مسّ قرآن بدون طهارت جايز نيست به خلاف حديث قدسي، رابعاً دريافت آيات كيفيت خاصي دارد كه در آيات قرآن آمده است ـ كه در آغاز اين نوشتار به آن اشاره شد ـ و روايات متعددي بر آن تاكيد دارد ولي در ايصال حديث قدسي به پيامبر كيفيت خاصي شرط نيست58
متن آيات و ادبيات حاكم بر آن و چينش كلمات و الفاظ در آن چنان با متن و الفاظ و ادبيات احاديث قدسي متفاوت است كه برصدور يكسان آنها نميتوان حكم داشت، غير از اينكه حديث نبوي شريف خود داستاني جداگانه دارد گرچه آن حضرت، سخني جز حق نميگويد و از فصاحت بالايي بهره مند است اما سبك و سياق و فصاحت و بلاغت و بيان آيات با احاديث قدسي و احاديث نبوي قابل مقايسه نيست چه شود اينكه كسي مدعي شود گوينده و آفريننده همه اين سخنان يك شخص ميباشد!!
8. اين سخن كه الفاظ قرآن از خداوند است و پيامبر(ص) بدون هيچ دخالتي آن را دريافت و ابلاغ مينمايد و موضوعيت و مدخليت قلب و ضمير پيامبر در فرآيند وحي صفر است نه آن است كه پيامبر اكرم(ص) رسالت خويش را فرو نهد و در تبيين و تفسير وحي نيز دخالتي نداشته باشد "... َأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ"59 اين خود رسالتي بزرگ است كه براي انسانهايي نا آگاه از بيكران كرانه دانش و قدرت و... الهي سخن گفته آيد و تفسير و تبيين الفاظ قرآن را براي امت خود برعهده گيرد و بنابر روايات متعدد در بين شيعه و سنّي به تفسير آيات نازل شده بپردازد و در برابر عجز و ناتواني بشر در آوردن چنان سخناني مدعي نشود كه حتي در بيان الفاظ دخالتي دارد واصرار بر آن دارد كه تنها واسطهاي است كه هر آنچه بر وي فرستاده ميشود را بي كم و زيادتي بيان ميدارد. و آيا تفسير آيات قرآن، بخشي از رسالت حضرتش نبوده است.
نظريه محمد فريد وجدي و سيداحمدخان هندي صريحا به انكار الهي بودن مفاهيم و محتواي قرآن نميپردازد بلكه متن قرآن را آميزهاي از معارف الهي ـ بشري ميانگارد چرا كه پيامبر(ص) اصل و روح پيام را از حقيقت هستي دريافت ميكند اما محدود و محصور در فضاي فرهنگي و اجتماعي و انديشهاي جامعه خويش و اين محدوديت بر نحوه دريافت پيام و بيان و ابلاغ آن تاثير گذار است كه بر دو خاستگاه براي متن قرآن تاكيد دارد خاستگاهي الهي و خاستگاهي بشري و حقيقت وحي امري الهي بشري ميشود كه الفاظ آن از پيامبر(ص) و معارف و محتواي آن از خداوند است ـ اگر چه در نوشتارهاي متعدد دكتر سروش فراتر از گفتههاي روشنفكران فوق الذّكر ادّعا شده است كه ايشان هم مفاهيم و هم الفاظ قرآن را از شخص پيامبر اكرم(ص) دانسته است و... ـ امّا اين انديشهها، مخالف نصّ صريح قرآن كريم و روايات قطعيه است و نميتوان در سخن از ساختار قرآن به تأكيدات فراوان قرآن و روايات قطعيه توجه نداشت و تحت تأثير باورهاي الهيات مسيحي، درباره كتاب وحياني قرآن حكم راند و چه نيازي احساس ميشود و چه مشكل غير قابل حلّي را با اين ادّعا ميتوان گره گشايي كرد كه چنين بي پروا در تاويل آيات بايد مخالف صريح آيات متعدد سخن گفت. قرآن بي ترديد در الفاظ و معاني، وحياني و نازل شده از جانب خداوند است و پيامبر گرامي اسلام(ص) هيچ دخالتي در الفاظ و عبارات و معاني آن نداشته است بلكه به حكم قرآن مفسّر و مبين و مبلّغ آن بوده است.
. عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی بابل و دانشجوی دکتری مرکز تربیت مدرس دانشگاه قم.
1. راغب اصفهانی، وحی.
2. مقاييس اللغۀ، واژه وحي.
3. مصطفوی، التحقیق، ج13 ص55.
4. وحی المحمدی، 66، به نقل از رامیار، تاریخ قرآن، 79.
5. مریم/11.
6. فصلت/12.
7. نحل/ 68.
8. انفال/12.
9. نجم/10.
10. شعرا/194-192.
11. انعام/121.
12. انعام/112.
13. قصص/7.
14. مائده/111.
15. رامیار، تاریخ قرآن، ص83.
16. شوری/51.
17. طباطبایی، المیزان، ج 18 ص 108.
18. معرفت، تاریخ قرآن، ص 10.
19. حجتی، تاریخ قرآن، ص 31.
20. زرقاني، مناهل العرفان ص51.
21. رامیار، تاریخ قرآن، ص84.
22. عقل و وحی در اسلام، آربری، ترجمه جوادی، ص 7 به نقل از رامیار، ص85.
23. طباطبایی، قرآن در اسلام، ص 64.
24. همان، ص 90.
25. طباطبایی، وحی یا شعور مرموز، ص 104.
26. فرید وجدی، محمد، دائرۀالمعارف القرآن العشرین، ج10 ص715.
27. هندی، سرسید احمد خان، ص31.
28. همان، ص35.
29. فلسفه علم کلام ص 298، به نقل از زبان قرآن، فراستخواه، 305.
30. مفهوم النص ص19.
31. دانشنامه قرآن، خرمشاهی، ج1، ص 136.
32. سروش، اینترنت، بهمن 86.
33. یوسف/2.
34. زمر/2و1
35. زخرف/4و3.
36. شوری/52.
37. شعراء/195-192.
38. معرفت، علم قرآني، ص59.
39. توبه/6.
40. جوادی آملی، قرآن در قرآن، ص63.
41. اسراء/88.
42. بقره/23.
43. هود/13.
44. معرفت، التمهید ج4، این جلد درباره اعجاز است.
45. بنت الشاطی، اعجاز بیانی قرآن، ص27.
46. جهت مطالعه بیشتر به سخن اعجاز قرآن از البیان آیۀا... خویی مراجعه شود ص93-33.
47. ترجمه المیزان، ج1 ص95.
48. معرفت، علوم قرآنی، ص58.
49. علق/1.
50. اسراء/106.
51. نحل /98.
52. کهف/28.
53. بقره/252.
54. مصباح یزدی، قرآن شناسی ص30.
55. هود/49.
56. ابراهیم/4.
57. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر چهارم 1853.
58. علم الحدیث و درایه الحدیث، بخش درایه الحدیث، ص 14.
59. نحل /44.